-
سنگی برای نزدن
یکشنبه 5 بهمن 1393 12:45
هو گاهی یک تکّه سنگ مدام در سرت غل می خورد و باعث سرگیجه ات می شود. می خواهی بی خیالش بشوی امّا باز سردرد و سرگیجه... پس تمام سلول های وجودت را بسیج می کنی تا این تکّه سنگ مزاحم را شناسایی کنند، امّا خاصّیت آن "گردی" است. به هرجا که دلش بخواهد، سُر می خورد و می رود. تمام فکرت را شبیه یک مشت می کنی تا بگیری...
-
شعور کلمات
یکشنبه 5 خرداد 1392 18:03
هو حتما برای شما هم پیش اومده که وقتی عصبانی می شین، برای کنترل خشمتون زیرلب بگین: "لعنت بر شیطان". اما چقدر پیش اومده که بگین: "پناه بر خدا"؟ حیف نیست با به کار بردن کلمه ی شیطان، انرژی غیرمثبت رو به سمت خودمون جذب کنیم؟ در صورتی که با صدا کردن اسم خدا، دلمون آروم می گیره و از وجود یه نیرویِ...
-
هفت سال
یکشنبه 8 اردیبهشت 1392 18:01
هو بالاخره تصمیم به اشتراکش گرفتم http://s4.picofile.com/file/7742959030/Book.pdf.html دانلود نسخه جاوا برای موبایل : http://s4.picofile.com/file/7855926127/7_Years.jar.html
-
شاگرد زیرک و استاد
یکشنبه 21 آبان 1391 16:11
هو استاد دانشگاه با این سوال شاگردانش را به یک چالش ذهنی کشاند: آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟ شاگردی با قاطعیت پاسخ داد: بله او خلق کرد. استاد پرسید: آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟ شاگرد پاسخ داد: بله آقا. استاد گفت: اگر خدا همه چیز را خلق کرد، پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون...
-
حقمونه!
سهشنبه 16 آبان 1391 12:58
هو - دیدی نون چقدر گرون شده؟ - ای بابا چی گرون نشده؟ خدا ذلیلشون کنه! خون مارو کردن تو شیشه خودشون کیف دنیارو می برن! - آره به خدا... هر روز مکالمه هایی از این دست رو زیاد می شنویم. حتی ممکنه اینها مونولوگ باشه نه دیالوگ! اما بعدش چی؟ آیا اتفاق خاصی می افته؟ یا اینکه دو طرف صحبت بعد از یه ساعت یادشون می مونه که چی...
-
"عدد"
دوشنبه 17 مهر 1391 13:32
هو این روزها می خواهی ازدواج کنی ↓ باید عدد داشته باشی می خواهی بچه دار شوی ↓ باید عدد داشته باشی هنر... عدد... علم... عدد... عشق... عدد... حتی کمک ها هم عددی شده! . . . کاش فردا که روزنامه می خوانیم، تیتر یک آن "عددکشی" باشد نه "آدم کشی"...
-
برای مردی که آزاده بود...
چهارشنبه 8 شهریور 1391 18:54
هو امروز بیست و نهم آگوسته. یعنی روز تولد تو. اما سه ساله که تولدتو تنهام. و چقدر غمگینم که دنیا بدون تو نفس می کشه! دارم آخرین تمریناتو می بینم. اشک می ریزم و به این فکر می کنم که چرا رفتی... وای که اگه بودی چقدر صحنه باشکوه می شد. اما نذاشتن که یه بار دیگه دنیارو تکون بدی و قلبارو تسخیر کنی... نذاشتن چون بازم...
-
پیراهن قاره ها
یکشنبه 22 مرداد 1391 09:31
هو مرز میان تن هامان تنها یک پیراهن است درست مثل پیراهنی که تن قاره ها کرده اند باید این مرزها دریده شوند تا افریقای خشک من با اروپای سبزت آباد شود
-
برای من
دوشنبه 16 مرداد 1391 00:21
امروز خورشید برای طلوع ناز می کند پرنده شهر را پر از آواز می کند ذل تابستان که می گویند امروز است تو میایی و خدا دوباره مرا آغاز می کند من اینجا منتظرم برای آمدنت نگاهم مدام آسمان را برانداز می کند میان بالهای فرشتگان به زمین آمدی خدا آنها را وادار به نماز می کند گل سفیدم، کبوتر سفیدم خوش آمدی تولدت زمین را درگیر یک...
-
نقل قول
یکشنبه 8 مرداد 1391 15:35
هو ای درخت پیش تخت آدم سر برآر ای آرزوی شهوت گندم به دل آدم درآی ای ملعون! عنان وسوسه بر بالا دار ای حوا تو رهنمونی کن ای آدم گندم مخور و صبر کن ای صبر گرد او مگرد بار خدایا این چیست؟ " تا آدم را از تخت ناز به خاک نیاز آریم و سرّ محبت آشکارا کنیم" روح الارواح (ص 312) - ابن عربى
-
Fatmagül'ün Suçu Ne
دوشنبه 12 تیر 1391 12:16
هو هر آغازى یه پایانى داره و آدما همیشه تا آخرین لحظه اینو فراموش می کنن! بازم یه داستان دیگه، بازم یه رمان دیگه و بازم یه سریال دیگه. سریالی که فقط یه سریال نبود. یه داستان فوق العاده بود. یه قصه ی خوندنی بود. اصلا خود زندگی بود. از سریال ? Fatmagül'ün Suçu Ne [جرم قاطماگول چیه؟] حرف می زنم. داستان مربوط به یه دختر...
-
Gipsy Girl
سهشنبه 30 خرداد 1391 12:18
هو ضمیر ناخودآگاه من یه دختر کولى عاشقه! همیشه یه دامن رنگى چین دار تنشه که دوس داره پابرهنه همه جارو کشف کنه. تمام رنگاى دنیارو دوس داره و با همه ى موجودات دنیا ارتباط مى گیره. شبا با لالایى جیرجیرکا خوابش مى بره و صبح با آواز گنجشکا بیدار مى شه. از هیچ چیز و هیچ کس نمى ترسه. با همه ى آدما دوسته. تو هر سرزمینى که...
-
روزها
چهارشنبه 24 خرداد 1391 16:39
هو روزهای کرخت روزهای مُدام روزهایی به غایت دلگیر و بی فرجام شب می خواهد دلم برای خوابیدن و یک تکّه ابر برای باریدن و بغضی که گم شود در خواب هایم صبح شود، بگویم من شادمانم...
-
برای تو
دوشنبه 15 خرداد 1391 18:55
هو در من که می نگری نیروی طبیعت جابجا می شود از رود به رگ هایم و از خورشید به چشمانم پیامبری زاده می شود معجزه ای رخ می دهد آری... عشق معجزه ی پیامبری چشمانت است ۱۳۹۱.۰۲.۰۶
-
عنوان را در آخر مطلب بخوانید
چهارشنبه 3 خرداد 1391 18:26
هو یکبار این موقعیت را تجربه کرده بود اما چیزی در خاطرش نمانده بود آن موقع هم همین طور بود هم استرس داشت هم هیجان همیشه فکر می کرد: کاش می توانستم بفهمم آن لحظه چطور بود حالا این فرصت را پیدا کرده بود از این بهتر نمی شد با اشتیاق منتظر بود تا اسمش را صدا کنند و راهی شود بالاخره نوبتش شد از هم قبیله هایش خداحافظی کرد...
-
دیدار اول
دوشنبه 25 اردیبهشت 1391 12:15
هو نمایشگاه کتاب واسه من حکم بهشت رو داره. مخصوصا این که تو اردی بهشته... اصلا یکی از دلایلی که تهرانو دوست دارم وجود نمایشگاه کتابه. امروز فقط می خوام تو وبم ثبت کنم که دوست و دوستی نمرده! می خوام بگم بعد از اون همه بدبینی که به دوست پیدا کرده بودم حالا خوشحالم از گفتن اینکه من یه دوست واقعی دارم. یه دوستی که وقتی...
-
نقل قول
شنبه 9 اردیبهشت 1391 19:42
هو چرا ناامیدان دوست دارند که ناامیدی شان را لجوجانه تبلیغ کنند؟ و چرا سرخوردگان مایلند که سرخوردگی را یک اصل جهانی ازلی-ابدی قلمداد کنند؟ و چرا پوچ گرایان خود را برای پوچ بودن جهانی که ما عاشقانه در آن می جنگیم پاره پاره می کنند؟ و آیا همین که روشنفکران بخواهند بیماری شان به تن و روح دیگران سرایت کند، دلیل بر رذالت...
-
دور تسلسل
پنجشنبه 24 فروردین 1391 16:26
هو ما آدم ها هزاران سال است که حماقت روز اول تاریخ را تکرار مى کنیم!
-
درد آدم ها
سهشنبه 15 فروردین 1391 17:07
هو آدم ها اول می خواهند تمام بشریت را نجات دهند... بعد می خواهند به آن ها خدمت کنند... و آخر کار، تمام دغدغه شان می شود: سقف بالای سرشان و نان جلوی رویشان...
-
لبخند ژوکوند
جمعه 26 اسفند 1390 14:14
هو انسان هرچه قدر هم که خوشبخت باشد، یک بدبختی مدام دارد که یقه اش را دودستی چسبیده است. و پیش چشمانش رژه می رود و غر می زند! و این جاست که دلت می خواهد علم آنقدر پیشرفت کند که یک قرص قدّ نقل، همه ی آن بدبختی را از روزگارت محو کند... روزگاری که سیاهش کردند و تو هرقدر آن ها را لاک می گیری، بازهم از نو صفحه ی ذهنت را...
-
برای تو
دوشنبه 15 اسفند 1390 17:13
هو دلم می سوزد برای کلماتی که قبل از آمدنت "بی هویت" بودند و بعد از رفتنت "بلاتکلیفند"! ... راستی! آن هایی که به هم می گویند بی نظیر از تو اجازه می گیرند؟!
-
صدسال تنهایی*
سهشنبه 9 اسفند 1390 12:14
هو از همان روز که صدسال تنهایى [نسخه ى پنجاه و هفتیش] را به خواست خودم هدیه گرفتم، کامپیوترم پس از دو روز تلاش ناشیانه ى من براى مداوا راهى مریضخانه شد. روز اول مثل جن زده ها! مدام در حال رفت و آمد در خانه بودم، اما هیچ منطقه ى امنى پیدا نمى کردم! با امید به بهبودى آن موجود عجیب که من کامى صدایش مى کنم، شب را به صبح...
-
کاربن
شنبه 17 دی 1390 14:31
هو یادش به خیر. بچه که بودیم تا کسی ادایمان را در می آورد یا از ما تقلید می کرد به او می گفتیم: "تقلید کار میمونه، میمون جزو حیوونه ..." آن روزها به معنی این جمله فکر نمی کردیم اما جملات قدیمی همیشه سرشار از معنی و استعاره اند. وقتی این جمله را موشکافی می کنم به نتیجه ی جالبی می رسم؛ تنها موجودی که رفتار و...
-
چهار پاره
پنجشنبه 8 دی 1390 18:16
هو ۱. این جمله زیاد به گوشمون خورده که "بعد از سختی آسانی است". مصداق این جمله ی زیبارو هرجایی می شه پیدا کرد. کوچکترینش همین شب و روزیه که مدام در حال تکراره. در واقع هرجا که یه روشنی هست، یه پس زمینه ی سیاه هم وجود داره. مثل ماهی که تو سیاهی شب دلامونو گرم می کنه. یا نیلوفری که سر از مرداب در میاره. و حتی...
-
شرایط
پنجشنبه 24 آذر 1390 18:24
هو همیشه وقتی حرف از تهاجم فرهنگی می شد و اینکه غربی ها به دنبال خراب کردن فرهنگ و عرف ما هستن می زدم زیرخنده و می گفتم: برید بابا دلتون خوشه، مگه غربی ها بی کارن که بشینن ضد فرهنگ ما کار کنن. تا اینکه امروز فیلم "شرایط" رو دیدم. فیلمی که تم اصلیش در رابطه با هم جنس بازی توی ایرانه. نمی خوام خیلی خوش بین...
-
ریموت
شنبه 19 آذر 1390 14:32
هو هر وقت خواستی سر کسی داد بزنی، بهش فحش بدی، کتکش بزنی، زخم زبون بزنی، مسخرش کنی یا هر چیزی شبیه این؛ فقط یه لحظه، یه لحظه " Pause کن بعد Next رو بزن" * و خلاص! * تامل کن و بگذر
-
باز هم محرم آمد
پنجشنبه 10 آذر 1390 13:02
هو زمیــن و آسمــان گلـــــرنگ و گلـــــگون جهان دشت شقایق گشت از این خون * بازم محرم اومد. ماهی که توش پره از سوژه های تلخ! دوست دارید از کدومشون بگم؟ از مداحی بگم که واسه مظلومیت حسین علیه السلام تو سروکله ی خودش می زنه اما جای دیگه با باتوم می افته به جون مردم؟! از مامورای انتظامی که مردم رو تو حریم خصوصی شون...
-
(شبه) روشن فکر!
پنجشنبه 3 آذر 1390 15:41
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA هو موارد لازم برای داشتن تیپ روشن فکر: یک. اولین و اساسی ترین شرط اینه که با همه چیز مخالفت کنی! دو. تیپ و قیافه ی عجیب داشته باشی. مثلا موهای بلند ژولیده با لباس های نامرتب و گشاد! و البته یک مدل عجیب و غریب ریش و سبیل! سه. کشیدن سیگار در جمع به صورتی که بقیه فکر کنن...
-
برای تو ، به عشق تو
یکشنبه 22 آبان 1390 18:39
هو رامم کن آرامم کن همین یک شب را ای مرد! بمان و بدخوابم کن مرا از این همه تنهایی بشور و آبادم کن بخواه مرا در این شب بی تابی بکِش مرا به بند آزادی بکُش مرا با شعر لالایی رامم کن آرامم کن تازه می فهمم چرا اون یه هفته انقدر گریه کردم یادته؟ شب و روز کارم شده بود اشک ریختن تنها دلیلش این بود که قلبم صاف و تمیز شه تا...
-
کتاب
چهارشنبه 4 آبان 1390 17:12
هو سلام به همه ی عزیزان. چند وقتیه که شروع به نوشتن داستانی کردم. و امیدوارم با دعای شما دوستان خوب روزی بتونم منتشرش کنم. اگه بشه این شکلی می شه