کتاب

هو


سلام به همه ی عزیزان. چند وقتیه که شروع به نوشتن داستانی کردم. و امیدوارم با دعای شما دوستان خوب روزی بتونم منتشرش کنم. اگه بشه این شکلی می شه







نظرات 10 + ارسال نظر
javad پنج‌شنبه 5 آبان 1390 ساعت 02:39

سلام دیدینشششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هی روزگارررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر

سلام
منظورتو نفهمیدم جواد جان

Mohammad پنج‌شنبه 5 آبان 1390 ساعت 13:47

من واقعا از طراحی جلد خوشم اومد،خصوصا عنوان کتاب که با طرح خاصی نوشته شده.
مطمئنم خوندن داره. به شدت تشویقت می کنم و امیدوارم با انرژی به نوشتنش ادامه بدی سولماز.

سلام.

نظر لطفته محمد عزیز. امیدوارم همین طور که تو می گی باشه.

ممنونم از انرژی مثبتت. واقعا به انگیزه و تشویق خیلی نیاز دارم.

مهدی شجاع جمعه 6 آبان 1390 ساعت 01:27 http://zoze.blogsky.com

لا اله الا الله
دخترو نویسندگی؟؟؟
استغفرالله


اون دختره 5 ساله س یا 15؟

فک کنم باید بنویسی نویسنده ، نه مولف.
خودت داری مینویسی دیگه؟

دیگه اینم از بد روزگاره دیگه

حق باتوئه. اصلا توجهی به معنی مولف نکرده بودم. از شدت علاقه نوشتمش!

سارا شنبه 7 آبان 1390 ساعت 11:28

سلام عزیزکم ایشاالله یه روزی یه جایی چن نفر سراغ کتابتو از فروشنده میگرن و فروشنده میگه:متاسفانه تمام کردیم.فقط یک جلد مونده که اونم میخوام کادو بدم به.....شما در تماس باشین احتمالا تا اخر هفته کتاب میرسه.
البته این ماجرا قرار نیس واسه من رخ بده ها!چون خودت لطف میکنی کتابو واسم میفرستی:x
راستی اون چکیده ای که نوشتی پشت جلد جالب بود.احیانا اون دختر خودت نیستی؟
ایشاالله که کتابو مینویسی و تو هر کاری که وارد میشی موفق باشی. ابجی جونم به خدا میسپارمت.

قربونت برم آجی گلم. چقدر دلچسب بود این سکانسی که نوشتی. امیدوارم این طور بشه.

صد در صد اگه چاپ بشه از دست خودم می گیریش گلم.

اون دختر خودم نیستم اما شخصیت و رفتارش یه کمی از من تاثیر گرفته.

منم برای تو آرزوی موفقیت می کنم عزیزم.

سنگ صبور یکشنبه 8 آبان 1390 ساعت 22:27 http://bsangesabur.blogfa.com


سلام .

چیزی که فعلن می بینم یه جلده که خیلی قشنگ طراحی شده .
و همچنین موضوعی که متفاوت به نظر میاد .

امیدوارم خستگی ناپذیر ادامه بدی.

راستی منظورت از تنها امید " خدا " ست ؟

سلام.

ممنونم از لطفت میثم عزیز.

امیدوارم همین طور که تو می گی باشه.

خوب آدمو به چالش می کشی که البته من خیلی دوست دارم.

راستشو بخوای نه. من با تمام وجود به خدا معتقدم. و هیچ وقت بهش امید ندارم.

به نظر من امید یعنی ۹۹ درصد و یه درصد باقی می تونه موانعی باشه که زمینیه. و خدای آسمونی برای من ۱۰۰ درصده و یعنی برام اعتقاده.

javad سه‌شنبه 10 آبان 1390 ساعت 23:14

فکر کردم محسن رو دیدی اخه
جو گیر شدم
!!!

آهان. نه بابا. مگه بقیه داستانا زندگى شخصى خود نویسنده است؟

جواد سه‌شنبه 24 آبان 1390 ساعت 00:13

بشور و آبادم کن...

تبریک :(

هز کردم...

این اصطلاحات مخصوص خودتونه


راستی این شکلک وبلاگتون خیلی جالبه
این
:دی

چرا جلوی تبریک شکلک غمگین گذاشتی؟

مطمئنی هز این طوریه؟؟

قابل شمارو نداره. سه تا صد.

سنگ صبور چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 19:32 http://HamSaz.blogfa.com

سلام .
مطلب بالا که بسته بود . اما بسیار متفاوت و زیباتر .


http://HamSaz.blogfa.com

وبلاگم به این آدرس منتقل شد . اگه لینک رو با نام "همساز" اصلاح کنی ممنونم .

سلام دوست خوبم. ممنونم ازت.

چشم. اصلاح شد.

سارا شنبه 28 آبان 1390 ساعت 11:14 http://sm19.blogfa.com

با گریه های یک هفته ت دلمو سوزوندی.اما گویا نیاز بوده.برای ورود.ورود کسی که لیاقته این اشکارو داشته.
اینه در اینه شد یار پسندید مرا
سایه ی او گشتم و او برد به خورشید مرا
احسای میکنم این بیت مفهومه این اپ رو میداد
...

مهدی شجاع شنبه 28 آبان 1390 ساعت 14:56 http://zoze.blogsky.com

با ریتم خوندم شعر رو
ریتمش تا اخر حفظ شد
خیلی زیبا بود
شعرات حسشون واقعیه.کاملا معلومه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد