برای تو ، به عشق تو

هو


رامم کن

آرامم کن


همین یک شب را ای مرد!

بمان و بدخوابم کن

مرا از این همه تنهایی

بشور و آبادم کن


بخواه مرا در این شب بی تابی

بکِش مرا به بند آزادی

بکُش مرا با شعر لالایی


رامم کن

آرامم کن



تازه می فهمم چرا اون یه هفته انقدر گریه کردم

یادته؟ شب و روز کارم شده بود اشک ریختن

تنها دلیلش این بود که قلبم صاف و تمیز شه تا آماده ی ورود تو بشه

تا لایق عشق تو باشه


امروز رو به هردومون تبریک می گم


کتاب

هو


سلام به همه ی عزیزان. چند وقتیه که شروع به نوشتن داستانی کردم. و امیدوارم با دعای شما دوستان خوب روزی بتونم منتشرش کنم. اگه بشه این شکلی می شه