هو
روزهای کرخت
روزهای مُدام
روزهایی به غایت
دلگیر و بی فرجام
شب می خواهد دلم
برای خوابیدن
و یک تکّه ابر
برای باریدن
و بغضی که گم شود
در خواب هایم
صبح شود، بگویم
من شادمانم...