صفر و یک

هو


زیاد اهل سیاه نویسی و سیاسی نویسی نیستم. چرا که نقش "امید" را در "صحنه زندگی" پررنگ تر از باقی نقش ها می دانم. اما چه کنم که گاهی آب از سر بالا می رود و خون به مغز نمی رسد! این محسن نامجوی لعنتی! هم که مدام تلنگر می زند و نمی گذارد این چشم ها کمی بسته شود!


پس من می مانم و اعترافی تلخ؛


پروردگارا!

این جا و در محضرت، و در مقابل چشمان آدم ها اعتراف می کنم که بزرگ ترین اشتباه زندگیم را در تاریخ ۲۳.خرداد.۸۸ انجام دادم!

روزی که برای بار دوم مهر تاییدم را بر پیشانی آن مرد کوبیدم و آن زن مهر تایید را بر شناسنامه ام کوبید!!

البته اعتراف دوم این است که از تایید نکردن آن یکی مرد، هنوز هم خوشحالم. اما اشتباه بزرگ را چه کنم؟

می دانم که با این اعتراف ذره ای تغییر در اتم های این هستی پدید نمی آید اما این بار ِ عذاب وجدان که کمی سبک می شود.


باز هم من ماندم و یک گوشی موبایل و پوشه ی محسن نامجو با ترکی به نام "سه راه آذری"*!


* من به این نام می شناسمش. شاید هم دیازپام ۱۰ باشد.

پی نوشت: با این همه عدد که فکر خلق را احاطه کرده است می شود به یک بودن خدا هم فکر کرد؟!


نظرات 4 + ارسال نظر
هرشب تنهایی شنبه 9 مهر 1390 ساعت 03:13 http://www.dell-nevesht.blogfa.com/

من واقعا شکه شدم...

چرا اعتراف؟؟
چرا رو کاغذ؟؟
چرا تو این فضا؟

نوشته هات یه تم عجیب دارن جدیدا.
انگار که یه چیزی از درون داره داغون میکنه صاحب این نوشته هارو

از دست دادن بهترین ها و بی انگیزه کردنشان گناهی است بالاتر از ناامیدی!

و کاش من در این گناه سهیم نباشم!

ایشاا... موفق باشی

برای چراهات دلایلی دارم که نمی تونم از خصوصی بودن خارجشون کنم.

زندگیم تو این 6 ماه فراز و نشیب عجیب غریبی داشته. امید دارم به بعد از این.

مطمئن باش در این گناه سهیم نیستی دوست خوبم. جز لطف چیزی ازت ندیدم.

ممنونم.

Mohammad شنبه 9 مهر 1390 ساعت 10:50

به نظرت احترام می گذارم.
بین ما و این اشخاص،قضاوت را به خدا واگذار می کنم چرا که اطلاعات من برای قضاوت کافی نیست. قطعا هرکس در آن زمان به شخصی رای داده و به سهم خود حقی دارد. و اگر این حقوق پایمال شود،خداوند از آن نخواهد گذشت.
من با مطالب این چنینی خیلی موافق نیستم. هم این مطلب و هم مطلب 5 ماه پیشت که دقیقا نقطه ی مقابل این مطلب قرار دارد.
شرایط در هر زمان متفاوت است و قضاوت مشکل، به خصوص وقتی اطلاعات ما ناکافی باشد و خدایی نکرده باعث قضاوت نادرست شود.(هم قضاوت نادرست مثبت و هم قضاوت نادرست منفی) البته این بدین معنا نیست که ما نباید در مورد مسائل این چنینی اظهار نظر کنیم. منظور من این است که اظهار نظر ما نشات گرفته از اطلاعاتمان باشد نه احساسات مقطعی.موفقیت های یک کشور به یک نفر مربوط نمی شود،همین طور شکست هایش.
شاید همین الان نظر من نادرست باشد، بنابراین ادعایی در این مورد ندارم سولماز جان.
جسارتی شد،قبلا عذرخواهی می کنم.

با نظراتت موافقم اما من هم قضاوتی نکردم محمد جان. فقط و فقط اظهار نظر و شاید اظهار احساس بود.

این درست که شکست های یک کشور به یک نفر مربوط نمی شود، آن هم در مملکتی مثل ایران که رئیس جمهور شخص ششم کشور است!!

اما از مردان توخالی پرمدعا خسته شده ام.

ممنون از نظرت.

مهدی شجاع شنبه 16 مهر 1390 ساعت 16:07 http://zoze.blogsky.com

گذشته تموم شد رفت.جواب تمام فکرات همین 4 کلمه بود.
نامجو هنوز زنده س؟

دقیقا همینه که تو می گی.

آره هنوز نفس می کشه. آلبوم آخرش که همش دکلمه بود.

سur.blogfa.comنگ صبور سه‌شنبه 19 مهر 1390 ساعت 13:33 http://bsangesabur.blogfa.com


سلام .

هنوز مطمئن هستم آن روزها بهترین انتخاب را داشتم هر چند که این کجا و آن کجا ؟‌

سلام.

البته یه جورایی حق باتوئه. درد من هم همینه که این کجا و آن کجا؟

ممنونم ازت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد