از دوست داشتن*

هو 

 

همیشه می گن عشق اول یا در اصل عشقی که به وصال نرسه بهترین و شیرین ترین عشقه. چون از اون عشق فقط خاطره های خوش باقی می مونه. درست مثل یه رؤیا. به قول محسن نامجوی عزیز: آفت عشق وصل یا بوسه! 

 

به نظر من این دوره اولین مرحله ی عشقه. یعنی شور و هیجان. و عشقایی که تو این مرحله می مونه تبدیل به یه خاطره ی شیرین و یه حسرت همیشگی می شه! اما تازه بعد از این مرحله است که چشمای آدم باز می شه و خوبی ها و بدی ها رو با هم می بینه.

 

بعد از این مرحله سه حالت به وجود میاد: نفرت، بی تفاوتی و دوست داشتن  

 

از نفرت و بی تفاوتی که بگذریم می رسیم به دوست داشتن که بهترین مرحله ی عشقه. تو این دوره دیگه آدما کورکورانه از خطاهای هم نمی گذرن. اما در عوض همدیگرو همون جوری که هستن قبول دارن، نه تصویر رؤیایی ِ تو ذهنشون رو. 

 

آدمای زیادی ممکنه تو ذهن هرکدوم از ما بیان و فکر مارو به خودشون مشغول کنن اما... اونی که از ذهن ما به قلبمون راه پیدا می کنه معشوق واقعیه. 

  

باید مواظب باشیم تا ذهنمون مارو گول نزنه! اون با نشون دادن تصاویر خوش رنگ و خاطره های جورواجور می خواد مارو متقاعد کنه که عشق ایناست! اما عشق واقعی عشقیه که به مرحله ی دوست داشتن برسه. این عشق همیشه تو قلب ما می مونه و احتیاجی نیست برای یاد آوریش به ذهنمون رجوع کنیم! 

 

فرمانده ی عاشقا قلبشونه نه ذهنشون 

  علی شریعتی
 

* شعری از فروغ فرخزاد عزیز  

نظرات 13 + ارسال نظر
Mohammad یکشنبه 30 مرداد 1390 ساعت 21:46

عشق و دوست داشتن! لازمه ی رسیدن به کمال هستند. اینها مکمل دارند و باید ارضا شوند و این قطعا وصال ممکن است!

"همیشه بهت گفتم بازم می گم که خیلی چیزارو خیلی خوب می فهمی، حتی بیشتر از حد تصور من، حتی بیشتر از خود من."مرسی سولماز جان.

منم همیشه خجالت میکشم P:
گاهى ما یادمون میره که هدف اصلى کماله نه صرفا عشق و دوست داشتن.
ممنونم ازت

جواد دوشنبه 31 مرداد 1390 ساعت 06:50

زیبا بود سولماز عزیز

کم کم قلمت غبطه برمی انگیزد...

امیدوارم انگار

ممنونم جواد جان.

خوشحالم که هنوزم خواننده ی نوشته هام هستی.

سارا دوشنبه 31 مرداد 1390 ساعت 16:14

واقع بینی خوبه اما ب سختی ب دست میاد.خاطرات خوب رو دوست دارم.اگه همه ی ساختمونا فرو بریزن باز هم خاطرات پابرجا میمونن.مخصوصا اگه ادم نوستالژی باز هم باشه!میگما اون سه مرحله گاهی خیلی حیاتین،مثلا ی نفر میگفت پاس میدارم هر انچه را ک با گرفتن بهم بخشیدی(خطاب ب معشوقه) و برعکس دیگری میگفت عشق دردناکه!هر کسی ب مرحله ۳م نمیرسه،احساس میکنم گاهی ب مثابه حکم فنا واسه عرفا هستش حتی!

خاطرات پابرجا می مونن چون ما بهشون اجازه می دیم!

دقیقا همین نوستالژی باز بودن آدم رو بیچاره می کنه. وگرنه که ...

البته منظور من از این سه مرحله متوالی بودنشون نبود. امیدوارم این طور برداشت نکرده باشی عزیزم.

احساست با من مشترکه.

سارا دوشنبه 31 مرداد 1390 ساعت 21:49

ب این ک متوالی هستن یا نه فک نکرده بودم،اما گویا کامنتم نشون از این برداشتو نشون میده.بگذریم.ابجی ی نفر بینهایت ب دعا نیاز داره.واسش دعا کن خیلی نگرانشم

چشم آبجى گلم.

مهدی شجاع سه‌شنبه 1 شهریور 1390 ساعت 18:21 http://zoze.blogsky.com

نوشته هات کلا زیبان و ادمو به فکر وامیداره.
ولی مگه میشه یه نفر در بدترین حالت هم نسبت به عشقش احساس نفرت یا بی تفاوتی کنه؟
نمیتونم درکش کنم

از لطفت ممنونم مهدی جان.

بله متاسفانه می شه. وقتی اون شور و هیجان از بین بره خیلی ها یا زود رابطه رو تموم می کنن که می شه بی تفاوتی، یا اینکه با هم دشمن خونی می شن. البته این نفرت ممکنه یه طرفه باشه.

زندونی سه‌شنبه 1 شهریور 1390 ساعت 23:31

عالی بود فک کنم این شعر از دکتر شریعتی باشه
البته بازم مطمئن نیستم

ممنونم از لطفت. بله از ایشونه.

سارا چهارشنبه 2 شهریور 1390 ساعت 23:49

سلام.واسه تنویر افکار عمومی! از جمله زندونی عزیز باید بگم منظور سولماز جون از اینکه نوشته از شعری از فروغ،عنوان تیتر (از دوست داشتن) هستش.نه اون نوشته ک اخر آپه.

ممنونم ساراجون.

زندونی جمعه 4 شهریور 1390 ساعت 17:03

ببخشید سولماز جون
تیترو نخونده بودم شرمنده

خواهش می کنم عزیزم.

موچه کوچولو یکشنبه 6 شهریور 1390 ساعت 02:07 http://koocholoamin.blogsky.com

سلام
عجق دیگه چیه؟

نمی دونم !

موچه کوچولو دوشنبه 7 شهریور 1390 ساعت 18:57 http://koocholoamin.blogsky.com/

یه چیزیه که آدما بهش مهتاد میشن و آخر عاقبت نداره
از من میشنوی ازش حذر کن

حالا چرا انقدر بدبین؟

موچه بانو اذیتت کرده؟

سنگ صبور سه‌شنبه 8 شهریور 1390 ساعت 02:54 http://bsangesabur.blogfa.com


قبلن هزاران ایده و استلال برای اثبات عشق داشتم آن هم از نوع ناب نه آمریکایی !

اما امروز هیچ حرفی ندارم .

وقتی عشق ها تقابل پیدا می کنند و تو آن وسط له می شوی . و آنچه برایت می ماند یک بغض همیشگی ست که با تلنگری می شکند ...

سلام رفیق خوبم.

خوب می فهمم چی می گی. آرزو می کنم عشقی رو تجربه کنی که به دوست داشتن برسه.

سارا شنبه 12 شهریور 1390 ساعت 21:55

سلام...خیلی خوشحال شدم که شعر فروغ رو نوشتی..اخه خیلی ازش خوشم میاد،شعر کسی که مثل هیچ کس نیست هم خیلی دوست داشتنیه،یکی از شعراش از مجموعه ی (عصیان) که عنون شعر (شعری برای تو ) هستش ،که تقدیمش کرده به کامیار،پسرش،خیلی غم انگیزه.......
با این گروه زاهد ظاهر ساز
دانم که این جدل نه اسانست
شهر من و تو،طفلک شیرینم
دیریست کاشیانه ی شیطانست
درست یادم نیست،اما فک کنم وقتی خوندمش صورتم خیس شد!
نمیدونم نامه ها و دست نوشته های فروغ رو خوندی یا نه،پیشنهاد میدم که بخون،چرا که زییایی نوشته هاش کمتر از شعراش نیست

سلام عزیز دلم.

منم با اکثر شعراش گریه کردم. زن عجیبی بود فروغ.

اگه برام میل کنی خیلی خوشحال می شم.

[ بدون نام ] شنبه 12 شهریور 1390 ساعت 22:06

من خواب دیده ام که کسی می اید
من خواب یک ستاره ی قرمز دیده ام
و پلک چشمم هی می پرد
و کفشهایم هی جفت می شوند
و کور شوم
اگر دروغ بگویم
من خواب ان ستاره ی قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده ام
کسی می اید......
کسی از اسمان توپخانه در شب اتش بازی می اید
و سفره را تقسیم میکند
و پپسی را تقسیم می کند
و باغ ملی را تقسیم میکند......
و هر چه را که باد کرده باشد تقسیم میکند
شرمنده قربونت برم،نتونستم از خیر این شعر بگذرم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد